بیدار کردن است از خواب،
و جنبانیدن است از آرام
خواجه عبدالله
آن است که جز حق درو نگنجد
در غلبۀ اُنس از خود رها شدن و از خود جدا گشتن است
دیدن چیزی است چنان که آن چیز است
آتشی است افروخته میانِ سنگِ اختیار و آهن نیاز
دیدار دل است با حق
آسایش است و آرام به نزدیک دوست
برخاستن عوایق است میان بنده و حق
گم بودن است و در خود زیستن
بازگشتن است به خدای
نشان زندگانی با حق به نیاز سه چیز است:
۱. هر چه از حق آید شکر واجب بر آن
۲. هر چه از بهر حق کنی عذر واجب دیدن
۳. اختیار حق را صواب دیدن
نشان زندگانی کردن با خلق به صبر سه چیز است:
۱. به توانی ایشان از ایشان راضی بودن
۲. عذرهای ایشان را باز جستن
۳. داد ایشان از توانی خود بدادن
نشان زندگانی کردن با خود به عقل سه چیز است:
۱. قدر خود بدانستن
۲. اندازۀ کار خود دیدن
۳. در خیر خویش بکوشیدن
ارکان مُروّت سه چیز است
۱. زندگانی کردن با خود به عقل
۲. زندگانی کردن با خلق به صبر
۳. نندگانی کردن با حق به نیاز
« مُروّت » گم بودن است و در خود زیستن
قوله تعالی: «کونوا قوامین بالقسط»