نورالدین عبدالرحمان جامی

خاتم الشعرا
نورالدین عبدالرحمان جامی
Nur ud Din Abdul Rahman Jami
(۸۱۷ – ۸۹۸ ه.ق. / ۱۴۱۱ – ۱۴۹۲ م.)
(قدس الله سرّه)

گفته است:

ماسوای حقّ – عزّ و علا – در معرض زوال است و فنا، حقیقتش معلومی است معدوم، و صورتش موجودی است موهوم. دیروز، نه «بود» داشت و نه «نمود». و امروز نمودی است بی «بود»، و پیداست که فردا از وی چه خواهد گشود. زمان انقیاد به دست آمال و اَمانی چه دهی، و پشت اعتماد بر این مزخرفات فانی چه نهی؟ دل از همه برکن و در خدای بند، و از همه بگسل و با خدای پیوند. اوست که همیشه بود و همیشه باشد، و چهرۀ بقایش را خار هیچ حادثه نخراشد.

هر صورت دلکش که تو را روی نمود
خواهد فلکش زود ز چشم تو ربود
رو دل به کسی ده که در اطوار وجود
بوده است همیشه با تو و خواهد بود

رفت آنکه به قبلۀ بتان روی آرم
حرف غمشان به لوح دل بنگارم
آهنگ جمال جاودانی دارم
حُسنی که نه جاودان، از آن بیزارم

چیزی که نه روی در بقا باشی از او
آخر هدف تیر فنا باشی از او
از هرچه به مُردگی جدا خواهد شد
آن بِه که به زندگی جدا باشی از او

ای خواجه اگر مال اگر فرزند است
پیداست که مدت بقایش چند است
خوش آنکه دلش به دلبری دربند است
کِش با دل و جان اهل دل پیوند است

عبدالرحمان جامی، لوایح، لایحۀ چهارم

دیدگاه خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *