اشعار

7 پست

شیخ فخرالدین عراقی

آن کس که هزار عالَم از رنگ نِگاشت
رنگ منو تو کجا بَرَد، ای ناداشت؟
این رنگ همه هوس بوَد، یا پنداشت
او بی رنگ است، رنگ او باید داشت

شیخ روزبهان بقلی شیرازی

چشم آلوده نَظر از رُخِ جانان دور است
بَر رُخِ او نَظَر از آینهٔ پَاک اَنداز
غُسل دَر اَشک زَدم کِه اَهل حقیقت گویَند
پاک شو اوَّل و پَس دیده بَر آن پاک اَنداز

مولانا جلال الدین

دفتر صوفی سواد و حرف نیست
جز دل اسپید همچون برف نیست
زاد دانشمند، آثار قلم
زاد صوفی چیست؟ آثار قدم

مولانا جلال الدین

صوفی آن صورت مپندار ای عزیز
همچو طفلان تا کی از جوز و مویز
جسم ما جوز و مویز است ای پسر
گر تو مردی زین دو چیز اندر گذر

اوحدالدین کرمانی

آنها که ز اسرار الهی مستند
در گلشن او دسته گلها بستند
مانند جنید و بایزید و حلاج
در گوشه خاطرم هزاران هستند

شاه نعمت الله ولی

گر قطره نماند آب باقی باشد
ور کوزه شکست بحر ساقی باشد
عطّار به صورت از خراسان گر رفت
آمد عوضش شیخ عراقی باشد

مولانا جلال الدین

آن چنان کز فقر می ترسند خلق
زیر آب شور رفته تا به حلق
گر بترسندی از آن فقر آفرین
گنجهاشان کشف گشتی در زمین