نورالدین عبدالرحمان جامی

خاتم الشعرا
نورالدین عبدالرحمان جامی
Nur ud Din Abdul Rahman Jami
(۸۱۷ – ۸۹۸ ه.ق. / ۱۴۱۱ – ۱۴۹۲ م.)
(قدس الله سرّه)

گفته است:

آدمی اگرچه به سبب جسمانیّت در غایت کثافت است، امّا به حسب روحانیّت در نهایت لطافت است. به هرچه روی آرد حکم آن گیرد، و به هرچه توجّه کند رنگ آن پذیرد. لهذا حکما گفته اند: چون نفس ناطقه به صُوَر مطابق حقایق متجلّی شود، و به احکام صادق آن متحقّق گردد، «صارَتْ كَاَنَّهُ الْوُجُودُ كُلُّهُ».
و أيضاً عموم خلايق به واسطه شدّت اتّصال به اين صورت جسمانى و كمال اشتغال بدين پيكر هيولانى چنان شده ‏اند كه خود را از آن باز نمى ‏دانند و امتيازى نمى‏ توانند و فى المثنوى المولوى قدّس الله سرّه من افاداته:

اى برادر تو همان انديشه‏ اى
مابقى تو استخوان و ريشه‏ اى
گر گل است انديشۀ تو گلشنى
ور بود خارى تو هيمه ی گلخنى

پس می بايد که بكوشى، و خود را از نظر خود بپوشى، و بر ذاتى اقبال كنى و به حقيقتى اشتغال نمايى كه درجات موجودات، همه مجالى جمالی اويند، و مراتب كاينات همه مرائى كمال او، و بر اين نسبت چندان مداومت نمايى كه با جان تو درآميزد، و هستى تو از نظر تو برخيزد، و اگر به خود روى آورى، روى به او آورده باشى، و چون از خود تعبير كنى، تعبير از او كرده باشى. «مقیّد»، «مطلق» شود و «انّالحقّ»، «هوالحقّ» گردد.

گر در دل تو گُل گذرد گل باشی
ور بلبل بی قرار، بلبل باشی
تو جزوی و حق کل است، اگر روزی چند
اندیشۀ کل پیشه کنی کل باشی

زآمیزش جان و تن تویی مقصودم
وز مردن و زیستن تویی مقصودم
تو دیر بزی که من برفتم زمیان
گر «من» گویم زمن تویی مقصودم

کی باشد و کی لباس هستی شده شق
تابان گشته جمال وجه مطلق
دل در سطوات نور او مستهلک
جان در غلبات شوق او مستغرق

عبدالرحمان جامی، لوایح، لایحۀ ششم

دیدگاه خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *