خلل از این است که خدا را به نظر محبت نمی نگرند،
به نظر علم می نگرند، و به نظر معرفت، و نظر فلسفه!
و (اما) نظر محبت کار دیگر است.
منابع و مآخذ
آن کس که هزار عالَم از رنگ نِگاشت
رنگ منو تو کجا بَرَد، ای ناداشت؟
این رنگ همه هوس بوَد، یا پنداشت
او بی رنگ است، رنگ او باید داشت
چشم آلوده نَظر از رُخِ جانان دور است
بَر رُخِ او نَظَر از آینهٔ پَاک اَنداز
غُسل دَر اَشک زَدم کِه اَهل حقیقت گویَند
پاک شو اوَّل و پَس دیده بَر آن پاک اَنداز
بیدار کردن است از خواب،
و جنبانیدن است از آرام
آن است که جز حق درو نگنجد
در غلبۀ اُنس از خود رها شدن و از خود جدا گشتن است
دیدن چیزی است چنان که آن چیز است
آتشی است افروخته میانِ سنگِ اختیار و آهن نیاز
دیدار دل است با حق
آسایش است و آرام به نزدیک دوست
برخاستن عوایق است میان بنده و حق
گم بودن است و در خود زیستن
بازگشتن است به خدای
نشان زندگانی با حق به نیاز سه چیز است:
۱. هر چه از حق آید شکر واجب بر آن
۲. هر چه از بهر حق کنی عذر واجب دیدن
۳. اختیار حق را صواب دیدن
نشان زندگانی کردن با خلق به صبر سه چیز است:
۱. به توانی ایشان از ایشان راضی بودن
۲. عذرهای ایشان را باز جستن
۳. داد ایشان از توانی خود بدادن