بدان كه در اثنای هر لمعهای ازین «لمعات» ایمائی كرده میآید به حقیقتی منزه از تعین، خواه حبش نام نه خواه عشق، «اذلامشاحة فی الالفاظ»، و اشارتی نموده میشود به كیفیت سیر او در اطوار و ادوار، و سفر او در مراتب استقرار و استبداع، و ظهور او به صورت معانی و حقایق، و بروز او به كسوت معشوق و عاشق و باز انطوای عاشق در معشوق عیناً، و انزوای معشوق در عاشق حكماً، و اندراج هر دو در سطوات وحدت او جمعاً.
عشق
كلمهای چند در بیان مراتب عشق بر سنن سوانح
بزبان وقت املاء كرده میشود، تا آینه معشوق هر عاشق آید، با آنكه رتبت عشق برتر از آنست كه بقوت فهم وبیان پیرامن سراپردۀ جلال او توان گشت، یا بدیدۀ كشف و عیان بجمال حقیقت او نظر توان كرد.
عشق از روی معشوقی آینۀ عاشقی آمد، تا در وی مطالعۀ جمال خود کند و از وی عاشقی آینۀ معشوقی آمد، تا در او اسماء و صفات خود بیند، هر چند در دیدۀ شهود یک مشهود بیش نیامد، اما چون یک روی به دو آینه نماید هر آینه در هر آینه روی دیگر پیدا آید، با آنکه در حقیقت جز یکی نبود.
حق سبحانه و تعالی همه جا حاضر است، و در همه حال به ظاهر و باطن همه ناظر. زهی خسارت، که تو دیده از لقای او برداشته، سوی دیگر نگری، و طریق رضای او بگذاشته، راه دیگری سپری.
ماییم به راه عشق پویان همه عمر
وصل تو به جد و جهد جویان همه عمر
یک چشم زدن خیال تو پیش نظر
بهتر که جمال خوب رویان همه عمر