موضوعات

61 پست

امام مستملی البخاری

و باز بزرگی گفت:
هر کس که ایمان وی صحیح باشد
نظر نکند مر کَون را و آن چه در آن است،

از بهر آن که خساست همّت از اندکی معرفت باشد

(به خدای تعالی).

شیخ ابوبکر الکلابادی

«قَالَ بعض الشُّيُوخ حقائق الْإِيمَان أَرْبَعَة تَوْحِيد بِلَا حد وَذكر بِلَا بت وَحَال بِلَا نعت وَوجد بِلَا وَقت».

بعضی از شیوخ گفته اند که ارکان ایمان چهار است:
توحید بی حد،
و ذکر بی قطع،
و حال بی نعت،
و وجد بی وقت.

امام مستملی البخاری

«و سئل امیرالمؤمنین على بن أَبى طَالب رضى الله عَنهُ و کرم الله وجهه عن الزهد فقال هُوَ أَن لَا یبالى من أكل الدُّنْيَا من مُؤمن أَو كَافِر».

گفت زاهد آن است که باک ندارد

از آنکه دنیا را که خورد مؤمن یا کافر.

امام مستملی البخاری

بدان که زهد اصل همه چیزها است و اصلی است همه احوالهای پسندیده را، و اول مقامی از مقامهای مریدان زهد است. هرکه این اصل استوار کرده باشد بنای همه کارها بر او درست آید، و هرکه اصل زهد استوار نکرده باشد بنای دیگر احوال بر او درست نیاید، از بهر آنکه پیغمبر علیه السلام گفته است «حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ». چون دوستی دنیا سر جملۀ گناهان است، ترک دنیا سر جملۀ طاعتها باشد.

امام مستملی البخاری

اما دلیل عقلی آن است که هرکه را آدب ظاهر بیش دیدیم صفوت باطن بیش دیدیم. نبینی که چون انبیا علیهم السلام از همه خلق صحیح باطن تر اند به ظاهر با آدب تر و با حرمت تر اند. و در شاهد نیز همچنین است که هر که با آدب تر است به ملوک نزدیکتر است، و هرکه بی آدب تر است دور تر است. پس شریعت آداب نگاه داشتن است. و صحت باطن قرب حق است. و هرکه را آدب بیشتر است قرب بیشتر است.

امام مستملی البخاری

علوم صوفیان علوم احوال است، و احوال مواریث اعمال است، و احوال نیاید مگر از کسی که اعمال درست کرده باشد.

و معنی اعمال اقامت شریعت است،

و معنی احوال صفوت سر است.

امام مستملی البخاری

«وهی التی تختص بعلم الاشارة»

این علم خواطر و مشاهدات و مکاشفات

اختصاص است به آن که او را

علم اشارت خوانند.

ابوحفص عمر نسفی

و این یک چیز (قلب) را دو نام است، و سه درجه است، و چهار منزلت است، و پنج کرامت است، و شش حال است،
و هفت مرتبت است، و هشت مقام است، و نه صفت است، و ده وقت است.

نورالدین عبدالرحمان جامی

ای در همه شان ذات تو پاک از همه شَین
نی در حق تو کِیف توان گفت نه اَین
از روی تعقُّل همه غیرند صفات
با ذات تو وز روی تحقّق همه عَین

عین القضات همدانی

مقصود همه کون، وجود رویت
وین خلق بجملگی طفیل کویت
ایمان موَّحِدان ز حسن رویت
کفر همه کافران ز زلف مویت

نورالدین عبدالرحمان جامی

رخ گرچه نمی نمائیم سال به سال
حاشا که بُوَد مهرِ تو را وَهمِ زوال
دارم همه جا با همه کس در همه حال
در دل زِ تو آرزو و در دیده خیال

نورالدین عبدالرحمان جامی

ماییم به راه عشق پویان همه عمر
وصل تو به جد و جهد جویان همه عمر
یک چشم زدن خیال تو پیش نظر
بهتر که جمال خوب رویان همه عمر

نورالدین عبدالرحمان جامی

ای آنکه به قبله وفا روست تو را
بر مغز چرا حجاب شد پوست تو را؟
دل در پی این و آن نه نیکوست تو را
یک دل داری بس است یک دوست تو را

سهل بن عبدالله تستری

المعرفة هی المعرفة بالجهل

معرفت آن است که به جهل خود عارف شوی.
Gnosis is the gnosis of (your) Ignorance