عبدالرحمان جامی

15 پست

نورالدین عبدالرحمان جامی

آن را که فنا شیوه و فقر آیین است
نی کشف و یقین، نه معرفت نی دین است
رفت او ز میان همین خدا ماند خدا
«اَلْفَقرُ اِذَاتَمّ هُوَالله» این است

نورالدین عبدالرحمان جامی

یا رب مددی کَز دَدی خود برهم
از بد ببُرم وز بدی خود برهم
در هستی خود مرا ز خود بیخود کن
تا از خودی و بیخودی خود برهم

نورالدین عبدالرحمان جامی

هر چند خواطر منتفی تر و ساوس مختفی تر، آن نسبت قوی تر. کوشش می باید کرد تا خواطر متفرّقه از ساحت سینه خیمه بیرون زند و نور ظهور هستی حقّ سبحانه بر باطن پرتو افکند، تو را از تو بستاند، و از مزاحمت اغیار برهاند. نه شعور به خودت ماند، و نه شعور به عدم شعور به خود «بَلْ لَمْ یَبْقِ اِلّا اللهُ الواحِدُ الْاحَدِ».

نورالدین عبدالرحمان جامی

همچنان که امتداد نسبت مذکوره به حسب شمول جمیع اوقات و ازمان واجب است، همچنین ازدیاد کیفیّت آن به سبب تعّری از ملابسۀ اکنوان، و تبّری از ملاحظۀ صور امکان، اهّم مطالب است، و آن جز به جهدی بلیغ و جدّی تمام در نفی خواطر و اوهام میّسر نگردد.

نورالدین عبدالرحمان جامی

ورزش این نسبت شریفه می باید کرد بر وجهی که در هیچ وقتی از اوقات و هیچ حالتی از حالات از آن نسبت خالی نباشی، چه در آمدن و رفتن، و چه در خوردن و خفتن، و چه در شنیدن و گفتن، و بالجمله در جمیع حرکات و سکنات حاضر وقت می باید بود، تا به بطالت نگذرد، بلکه واقف نفس تا به غفلت برنیاید.

نورالدین عبدالرحمان جامی

جمیل علی الاطلاق حضرت ذوالجلال و الافضال است. هر جمال و کمال که در جمع مراتب ظاهر است، پرتو جمال و کمال اوست، آنجا تافته و ارباب مراتب بدان سمت جمال و کمال صفت یافته.

نورالدین عبدالرحمان جامی

ماسوای حقّ (عزّ و علا) در معرض زوال است و فنا، حقیقتش معلومی است معدوم، و صورتش موجودی است موهوم. دیروز، نه «بود» داشت و نه «نمود».
و امروز نمودی است بی «بود»، و پیداست که فردا
از وی چه خواهد گشود.

نورالدین عبدالرحمان جامی

حق سبحانه و تعالی همه جا حاضر است، و در همه حال به ظاهر و باطن همه ناظر. زهی خسارت، که تو دیده از لقای او برداشته، سوی دیگر نگری، و طریق رضای او بگذاشته، راه دیگری سپری.

نورالدین عبدالرحمان جامی

حضرت بی چون که تو را نعمت هستی داده است، در درون تو جز یک دل ننهاده است، تا در محبت او یک روی باشی و یک دل، و از غیر او مُعرض و بر او مقبل،

نه آنکه یک دل را به صد پاره کنی،

و هر پاره ای را در پی مقصدی آواره.

نورالدین عبدالرحمان جامی

تفرقه عبارت از آن است که دل را به واسطۀ تعلق به امور متعدد پراکنده سازی، و جمعّیت، آنکه از همه به مشاهدۀ واحد پردازی.

جمعی گمان بردند که جمعّیت در جمع اسباب است، در تفرقۀ ابد ماندند. فرقه ای به یقین دانستند که جمع اسباب از اسباب تفرقه است، دست از همه افشاندند.

نورالدین عبدالرحمان جامی

ای در همه شان ذات تو پاک از همه شَین
نی در حق تو کِیف توان گفت نه اَین
از روی تعقُّل همه غیرند صفات
با ذات تو وز روی تحقّق همه عَین

نورالدین عبدالرحمان جامی

رخ گرچه نمی نمائیم سال به سال
حاشا که بُوَد مهرِ تو را وَهمِ زوال
دارم همه جا با همه کس در همه حال
در دل زِ تو آرزو و در دیده خیال

نورالدین عبدالرحمان جامی

ماییم به راه عشق پویان همه عمر
وصل تو به جد و جهد جویان همه عمر
یک چشم زدن خیال تو پیش نظر
بهتر که جمال خوب رویان همه عمر

شواهد النبوة

مولانا نورالدین عبدالرحمن جامی
(۸۱۷ – ۸۹۸ هجری قمری)

عبدالرحمان جامی

توحید به عرف صوفی ای صاحب سیر
تخلیص دل از توجه اوست به غیر
رمزی ز نهایت مقامات طیور
گفتم به تو گر فهم کنی منطق الطیر