منابع و مآخذ

66 پست

مولانا جلال الدین

صوفی آن صورت مپندار ای عزیز
همچو طفلان تا کی از جوز و مویز
جسم ما جوز و مویز است ای پسر
گر تو مردی زین دو چیز اندر گذر

اوحدالدین کرمانی

آنها که ز اسرار الهی مستند
در گلشن او دسته گلها بستند
مانند جنید و بایزید و حلاج
در گوشه خاطرم هزاران هستند

ذوالنّون مصری

کم ترین مقام اُنس آن است که اگر او را به آتش اندرازند غایب نگردد از آن کسی که او را با وی اُنس افتاده است

شیخ جنید بعدادی

پرسیدند که انس چیست؟ گفت: حشمت برخاستن و هیبت برجای داشتن است.
معنی ارتفاع حشمت آن باشد که رجاء بر این بنده غالب تر از خوف گردد

شیخ جنید بغدادی

محبت میل کردن دل است
و این آن باشد که دل بنده سوی خدای عزّوجلّ گراید و سوی چیزی که مر خدای را است عزّوجلّ بی تکلّف.

ذوالنّون مصری

در باب « تصوف » می گوید:
آنان مردمانی هستند که خدا را بر هر چیز دیگری برگزیده
و خدای متعال نیز آنان را بر همه چیز برگزیده است.

شیخ جنید بغدادی

اَلصُّوفِی کَالأرضِ، یُطرَحُ عَلیها کُلُّ قبیح
وَلا یُخرَجُ مِنها الّا کُلُّ مَلیحٍ
«صوفی» چون زمین باشد،

که پلیدی دریافت می کند،
و پاکی باز می دهد.

عبدالرحمان جامی

توحید به عرف صوفی ای صاحب سیر
تخلیص دل از توجه اوست به غیر
رمزی ز نهایت مقامات طیور
گفتم به تو گر فهم کنی منطق الطیر

شاه نعمت الله ولی

گر قطره نماند آب باقی باشد
ور کوزه شکست بحر ساقی باشد
عطّار به صورت از خراسان گر رفت
آمد عوضش شیخ عراقی باشد

مولانا جلال الدین

آن چنان کز فقر می ترسند خلق
زیر آب شور رفته تا به حلق
گر بترسندی از آن فقر آفرین
گنجهاشان کشف گشتی در زمین

سهل بن عبدالله تستری

گفته است: « صوفی » آنست که:

خود را از جمله تیرگیها و تاریکیها پاک کند،
و از فکرت صافی اندرون خود را پر کند، و از خلق بگریزد، و در حضرت عزّت آویزد، و در پیش نظر او زر و سیم و کلوخ و سنگ یکسان باشد.

ابو محمّد جُرَیری

گفته است:

اَلدُّخُولُ فِی کُلَّ خُلقٍ سَنِيٌ
و الخُرُوجُ عَن کُلَّ خُلقٍ دَنِیّ

یعنی: « صوفی » آنست که:
خود را پاک کنند از اخلاق ذیمه و
به اخلاق حمیده خود را آراسته کنند

ابوالحسین نوری

گفته است:
صفت « صوفی » آن است که:
چون نیابد آرامیده باشد، و
چون بیابد ببخشد و ایثار کند

ذوالنّون مصری

در باب « توبه » می گوید:
عوام از گناهان خویش توبه می کنند،
و خواص از غفلت خویش.

شهاب الدین سهروردی

گفته است که: « توبه »
اصل جمله مقامات و کلید همه حال هاست و اول مقام سالکان است، و توبه مانند زمین است بنا را، هر کسی که وی را زمین نباشد او را بنا نباشد، همچنین هر آنکس که وی را توبه نباشد، او را هیچ نباشد.